اقبال و دولت. (ناظم الاطباء). - تخت بخت مملکت، حکومت و فرمانروایی: دختر بهمن اسفندیار که پیش از آمدن اسکندر بدان حدود بر، تخت بخت مملکت در تحت تصرف و فرمان او بود اساس و بنای آنرا فرمود. (ترجمه محاسن اصفهان ص 16)
اقبال و دولت. (ناظم الاطباء). - تخت بخت مملکت، حکومت و فرمانروایی: دختر بهمن اسفندیار که پیش از آمدن اسکندر بدان حدود بر، تخت بخت مملکت در تحت تصرف و فرمان او بود اساس و بنای آنرا فرمود. (ترجمه محاسن اصفهان ص 16)
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، ریز ریز، تار تار، شرحه شرحه برای مثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳) کم کم
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، ریز ریز، تار تار، شَرحه شَرحه برای مِثال تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغگون / آسمان آبگون از رنگ او گردد خلنگ (منوچهری - ۶۳) کم کم
چون کسی را حبس کنند گویند تخته بند کرده اند. (انجمن آرا). لیکن از شاهدهای ذیل چنین استفاده میشود که تخت بند نوعی پای بند است شبه عقال و کند: و برادر او را با هفصد کس از وجوه افراد... بگرفتند پیش سلطان آوردند. سلطان بفرمود تا از شمشیر هر یک تخت بندی ساختند و بر کعب هر یک نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 296). و چون او را به معتمد سلطان سپردند او را با تخت بندی که داشت به جانب غزنه بردند... شار را با تخت بند پیش خویش خواند و تکلیف کرد... (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً) ، کنایه از آنست که چون دست کسی شکسته شود تخته ها را بر او نصب کنند تا دست او کج نشود. (انجمن آرا). به هر دو معنی رجوع به تخته بند شود
چون کسی را حبس کنند گویند تخته بند کرده اند. (انجمن آرا). لیکن از شاهدهای ذیل چنین استفاده میشود که تخت بند نوعی پای بند است شبه عقال و کند: و برادر او را با هفصد کس از وجوه افراد... بگرفتند پیش سلطان آوردند. سلطان بفرمود تا از شمشیر هر یک تخت بندی ساختند و بر کعب هر یک نهادند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 296). و چون او را به معتمد سلطان سپردند او را با تخت بندی که داشت به جانب غزنه بردند... شار را با تخت بند پیش خویش خواند و تکلیف کرد... (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً) ، کنایه از آنست که چون دست کسی شکسته شود تخته ها را بر او نصب کنند تا دست او کج نشود. (انجمن آرا). به هر دو معنی رجوع به تخته بند شود
کم بخت و بی نصیب و بدبخت و تهی دست. (ناظم الاطباء) : مگر تنگ بختت فراموش شد چو دستت در آغوش آغوش شد؟ (بوستان). رجوع به تنگ بختی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
کم بخت و بی نصیب و بدبخت و تهی دست. (ناظم الاطباء) : مگر تنگ بختت فراموش شد چو دستت در آغوش آغوش شد؟ (بوستان). رجوع به تنگ بختی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود